جدول جو
جدول جو

معنی دلاور شدن - جستجوی لغت در جدول جو

دلاور شدن
(وَ دَ)
شجاع و دلیر و گستاخ و بی باک گشتن:
دلاور شود مرد پرخاشجوی.
سعدی.
رجوع به دلاور شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دچار شدن
تصویر دچار شدن
گرفتار شدن، مبتلا گشتن، به درد و مرض یا امری ناملایم مبتلا شدن
به شخص ناموافق برخورد کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ پَ رُ تَ)
تجسم. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). تجسد. (تاج المصادر بیهقی). ضخامت. (دهار) (مجمل اللغه). ضخومت. (دهار). تنومند شدن. قوی جثه شدن. ستبر و قوی و پرزور شدن:
تناور شد آن کرم و نیرو گرفت
سر و پشت او، رنگ نیکو گرفت.
فردوسی.
چو بیدبن که تناور شود به پنجه سال
به پنج روز به بالاش بر دود یقطین.
سعدی (دیوان چ مصفا ص 730).
رجوع به تناور شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِگَ تَ)
سخت شدن. متعسر شدن. دشخوار شدن. احتکال. استشراء. استعایه. استعسار. اعتیاص. اعواز. اعیاء. اقذعلال. (منتهی الارب). التباث. (المصادر زوزنی). التیاظ. تشدد. تصاعد. تعاسر. تعایی. تعبیر. (منتهی الارب). تعذر. تعسر. (دهار). تعکظ. تعیر. تعیی. تکنظ. تکؤد. شصاص. شصب. شصوص. عتص. (منتهی الارب). عسر. (دهار). عسره. (ترجمان القرآن جرجانی). عوص. (تاج المصادر بیهقی). کنظ. لطث. ملاعجه. وعور. (منتهی الارب) :
کشتی حسنات و ثمراتش بدرودی
دشوار تو آسان شد و آسان تو دشوار.
منوچهری.
چندان کشته شد از دو روی که سواران را جولان دشوار شد. (تاریخ بیهقی ص 352).
چیزی که نجویندش از جایگه خویش
بر مردم دشوار شود کار نه دشوار.
ناصرخسرو.
اًجبال، دشوار شدن بر شاعر سخن. اسحنکاک، دشوار شدن سخن. (از منتهی الارب). عسر، دشوار شدن شیر و باران و علم و کار. (دهار). کرث، دشوار شدن اندوه بر کسی. منهکه، زن که ولادت بر وی دشوار شده باشد. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
سرگشته و سراسیمه شدن. (ناظم الاطباء). کلافه شدن. گیج و سرگشته شدن. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ)
دلیر کردن. شجاع گردانیدن. قویدل ساختن: از خاصیتهای زر یکی آن است که دیدار وی چشم را روشن کند و دل را شادمان گرداند و دیگر آنکه مردمان را دلاور کند. (نوروزنامه). رجوع به دلاور شود
لغت نامه دهخدا
(پِ زِ کَ دَ)
حاکم و قاضی شدن. درمقام قضا و حکومت قرار گرفتن. حکم شدن:
اگر داد و بیداد داور شوند
بود داد تریاق و بیداد سم.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از علاوه شدن
تصویر علاوه شدن
افزونیدن افزون شدن اضافه گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاوه شدن
تصویر کلاوه شدن
سراسیمه شدن، کلافه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
مورد اکل ملا قرار گرفتن} در رغایب زین همه حلوا که ملا خور شده است. کس نیاورده است از ان حلوای ملا خور مرا) (ملا مهر علی. زنبیل. 88)، مورد سوء استفاده قرار گرفتن، ارزان فروخته شدن میوه و فاسد و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاغر شدن
تصویر لاغر شدن
لاغرگشتن نحیف شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاور شدن
تصویر زاور شدن
آب سیاه آوردن عضوی از بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دایر شدن
تصویر دایر شدن
بگردش انداختن (مدرسه را دایر کرد)، آباد کردن معمور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دائر شدن
تصویر دائر شدن
آباد و معمور گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دچار شدن
تصویر دچار شدن
ناگهان بهم رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دایر شدن
تصویر دایر شدن
((~. شُ دَ))
به گردش افتادن، به جریان افتادن، آباد شدن، معمور شدن
فرهنگ فارسی معین
حیف ومیل شدن، به یغما رفتن، ارزان شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
معتکف شدن، گوشه نشینی اختیار کردن، مقیم شدن (در عتبات عالیات)
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بلور شدن
تصویر بلور شدن
Crystallization, Crystallize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بلور شدن
تصویر بلور شدن
cristallisation, cristalliser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بلور شدن
تصویر بلور شدن
結晶 , 結晶する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بلور شدن
تصویر بلور شدن
גבישיות , להתגבשות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بلور شدن
تصویر بلور شدن
क्रिस्टलीकरण , क्रिस्टलाइज होना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بلور شدن
تصویر بلور شدن
kristalisasi, mengkristal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بلور شدن
تصویر بلور شدن
การกลายเป็นผลึก , ผลึก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بلور شدن
تصویر بلور شدن
kristallisatie, kristalliseren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بلور شدن
تصویر بلور شدن
cristallizzazione, cristallizzare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بلور شدن
تصویر بلور شدن
cristalización, cristalizar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بلور شدن
تصویر بلور شدن
cristalização, cristalizar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بلور شدن
تصویر بلور شدن
结晶
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بلور شدن
تصویر بلور شدن
krystalizacja, krystalizować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بلور شدن
تصویر بلور شدن
кристалізація , кристалізувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بلور شدن
تصویر بلور شدن
Kristallisation, kristallisieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بلور شدن
تصویر بلور شدن
кристаллизация , кристаллизовать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بلور شدن
تصویر بلور شدن
결정화 , 결정화하다
دیکشنری فارسی به کره ای